روزهای بی روح.....


هر شب تنهایی

بر سنگ مزارم ننویسید که او تنها بود بنویسید بهترین دوست تنهایی بود

الان شبه چهار شنبه

روزها و شبها مثل برق و باد دارن منو جا میذارن و میرن... هیچ طوری نمی تونم جلوی هرز رفتنمو بگیرم.

به هر طرف نگاه می کنم بسته ست. نمی فهمم!!!!!!!!!!!!!!!! دوروبرم چه خبره !!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟

حالم بهم میخوره از اینطور زندگی کردن.....  تا حالا اینقدر احساس هرز بودن نداشتم. میخوام یه کاری واسه خودم بکنم که اینقدر خشک و بی روح زندگی نکنم ، ولی هیچ موجودی واسه عشق ورزیدن تو این دنیا نیست. جز خدا و خانوادم که بصورت ذاتی دوسشون دارم ، هیچ چیز یا کسی رو لایق دوست داشتن نمی بینم... هر کسی هم بهم میگه دوست دارم : تو دلم میگم چرت میگی...

چقدر مسخره ست " الان می خوابم و صبح بیدار میشم میرم پی روزمرگی تا شب..... بازم شب میخوابم و روز و...............

حالم بده.............

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در چهار شنبه 7 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت18:4توسط H.kH | |